۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

برگی از یک تاریخ

"من از همان راه همیشگی به دکتر مصدق تماس گرفتم و به او گفتم که به نظر ما این جریان مقدمه یک شکل تازه کودتایی است و ما حاضر هستیم که برای مقابله با آن، که توسط نظامیان و پلیس حمایت می شود به خیابان ها بریزیم و مردم را به مقابله دعوت کنیم، ولی دستور دیروز شما (1) مانع بزرگی بر سر راه ماست و خواهش می کنم طی اعلامیه کوتاهی از رادیو مردم را به مقابله با کودتا دعوت کنید. دکتر مصدق با صراحت تمام پاسخ داد: «آقا شما را به خدا کاری نکنید که پشیمانی به بار بیاورد. این جریان بی اهمیتی است و همه نیروهای امنیتی وفادار هستند و این جریان به زودی برطرف می شود. اگر شما به خیابان بیایید و زد و خورد و برادرکشی می شود و من مجبورم دستور سرکوب بدهم. خون ریخته خواهد شد و من مسئولیت هیچ چیز را به عهده نمی گیرم.»

در حوالی ظهر به ما خبر رسید که وضع متشنج تر شده و از آرام شدن خبری نیست. از پادگان ها خبر رسید که حرکت هایی می شود و مستشاران آمریکایی دستور حرکت داده اند. خبر رسید که اوباش تنها نیستند و به طور مسلم گروهبان های ارتش در لباس شخصی در میان آن ها هستند. خبر رسید که سردسته های اوباش همان گروه نهم اسفند – شعبان بی مخ و غیره و غیره – هستند. رادیو تهران هم به جای اینکه مردم را مطلع کند و آن ها را به مقابله دعوت نماید مشغول پخش لاطائلات بود (وزیر کشاورزی درباره مظنه غله صحبت می کرد). در این موقع ما مجددا با مصدق تماس گرفتیم و از طرف هیئت جمعیت ملی مبارزه با استعمار را که محدرضا قدوه هم در آن شرکت داشت، به نزد دکتر مصدق فرستادیم.

قدوه پس از بازگشت گزارش این دیدار را به جلسه مشترک هیئت اجراییه و کمیته مرکزی اطلاع داد. قدوه تقاضا کرده بود که قبل از همه اعلامیه کوتاهی داده شود و مردم به مقابله با کودتا فراخوانده شوند و یکی از واحدهای نظامی مرود اطمینان مقداری اسلحه در اختیار جمعیت بگذارد که آن ها مسلحانه علیه کودتاچیان وارد عمل شوند. مصدق به آن ها جواب داده بود که امکان ندارد.

در تلفن دوم، دکتر مصدق به من گفت: «فرماندهان نیروهای انتظامی همه به من اطمینان داده اند که از ناحیه ارتش هیچ خطری نیست. جریانی که در شهر می گذرد به زودی خاموش خواهد شد. نباید نفت روی آتش ریخت.» وقتی من با اصرار گفتم: آقای دکتر، از واحدهای ارتش خبرهای نگران کننده می رسد، مصدق گفت: «آقا، این ها پانیک است»

حدود ساعت 2 بعدازظهر به ما خبر رسید که واحدهای منظم ارتش به هواداری از کودتاچیان در گوشه های شهر وارد عمل شده اند. ما که هر لحظه منتظر بودیم که افسران وابسته به جبهه ملی وارد عمل شوند باز با مصدق تماس گرفتیم. این بار او به من گفت: «آقا، همه به من خیانت کردند. شما اگر کاری از دستتان برمی آید، بکنید. شما به وظیفه ملی خود هر طور که صلاح می دانید عمل بکنید.» و در پاسخ به اصرار من که لااقل پیامی به مردم بدهید و کمک بخواهید، تلفن قطع شد و من دیگر نتوانستم با او تماس بگیرم."(2)

پی نوشت:

(1) دکتر مصدق در روز 27 مرداد 1332 به فرمانداری نظامی تهران دستور داد که تظاهرات حزب توده و هرگونه تظاهراتی که علیه شاه باشد ممنوع است. در این روز نزدیک به 600 نفر از افراد و مسئولین و کادرهای حزب توده دستگیر شدند. کیانوری

(2) خاطرات کیانوری، عضو کمیته مرکزی و هیئت اجرائیه حزب توده


0 نظرات: